در طـول تـاریـخ اسـلام از آغـاز ظـهور تاکنون , حساس ترین زمان در سرنوشت اسلام , زمان امام حـسین (ع ) است و قیام امام حسین (ع ) نیز مؤثرترین و ارزنده ترین حرکتى است که در راه احیاى دین و اظهار حق به وقوع پیوسته است .
امـام حـسین (ع ) خود را بر سر یک دو راهى تعیین کننده مى دید که یک راه به محو کامل اسلام و راه دیـگر به احیاى دین ختم مى شد آن حضرت مى توانست سکوت کند و مانند دیگران با حکومت یـزیـدبـسـازد و مـانـند مصلحت اندیشان زمان خود, با تغافل از اصل حکومت , به مسائل جزئى و سطحى بپردازد, از یک زندگى در سطح عالى و احترام و موقعیت بالاى اجتماعى برخوردار باشد.
ایـن درسـت هـمـان چـیزى بود که دستگاه حکومت اموى آرزو مى کرد, ولى با شناختى که از آن حضرت داشت مى دانست هرگز به این آرزو نخواهد رسید و به هیچ قیمتى نمى تواند همکارى و یا حتى سکوت آن حضرت را به دست آورد.
یـزیـد بـه یـاد داشـت کـه امام حسین (ع ) در نامه اى به پدرش معاویه , جنگ با بنى امیه را عملى خـداپـسـنـدانـه شمرده بود  همه بنى امیه مى دانند که امام حسین (ع ) حکومت یزید را به رسـمـیـت نـخـواهـدشـناخت مروان بن حکم در مقام راهنمایى به ولید بن عتبه فرماندار مدینه مى گوید: کسانى را که یزید نام برده , هم اکنون احضار کن و از آنها بخواه که بیعت کنند, ولى من مـى دانـم کـه حـسـیـن هرگز با یزید بیعت نخواهد کرد و طاعت او را به گردن نخواهد گرفت  .
درسـت بـه همین دلیل است که یزید همین که به قدرت مى رسد مى خواهد تکلیف خود را باامام حـسـین (ع ) روشن کند او به ولید بن عتبه فرماندار مدینه مى نویسد: فورا از حسین بیعت بگیر و اگرسرباز زد او را گردن بزن .
او مـى دانـد تـا حـسـین بن على (ع ) فرزند پیامبر هست , حکومت بى دغدغه بر جهان اسلام براى اومیسر نخواهد شد.
بـنـابـر ایـن بـر خـلاف نـظـر کـسـانـى کـه حرکت و قیام حضرت اباعبداللّه (ع ) را ناشى از فشار بـنـى امـیـه مـى دانـنـد, موضع بنى امیه در قبال امام حسین (ع ) ناشى از شناختى است که از امام حـسـیـن (ع ) دارنـد اگـریـزیـد احتمال مى داد امام حسین (ع ) در قبال حکومت ناحق او سکوت مى کند, هرگز مزاحم آن حضرت نمى شد.
امـام حـسـیـن (ع ) در شرایط موجود آن زمان اصل دین را در خطر نابودى مى دید او نه تنها یزید راشـایـسـتـه خـلافـت نـمـى دانست , بلکه او را به عنوان مردى با تمام خصلت ها و صفات ناپسند مى شناخت  .
از ایـن رو تسلیم در برابر یزید را ناروا و ایستادگى در برابر او را واجب مى دانست و تکلیف خود را درایـن مـیـان از هـمـه سنگین تر مى دید  و در وصیتى که براى برادرش محمد بن حنفیه نـوشـت اصول اساسى حرکت خود را که همان دفاع از دین و حفظ جامعه اسلامى از خطر انحراف بـود تـرسـیـم کـرد  و از مـدیـنه خارج شد هنگامى که امام حسین (ع ) به مکه رسید و خبر مـخـالـفـت او بـا یزید منتشر شد, مردم کوفه تصمیم گرفتند آن حضرت را به کوفه دعوت کنند  .
بـنـابر این نمى توان گفت امام حسین (ع ) تحت تاثیر دعوت کوفیان قیام کرد, چون دعوت مردم کـوفـه نـیـز یـکى از آثار حرکت امام حسین (ع ) به شمار مى رود و مردم کوفه وقتى امام را دعوت کردند که امام ازبیعت سرباز زده و در مکه مستقر شده بود.
نـتـیـجـه ایـن کـه حرکت امام حسین (ع ) تنها ناشى از احساس وظیفه آن حضرت و نیاز دین به حرکتى اساسى در راه براندازى جور و ستم بود و دعوت مردم کوفه هیچ تاثیرى در اراده راسخ آن امام نداشت که خود فرمود: به خدا اگر در دنیا هیچ جا و پناهگاهى نداشته باشم با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد .
بـه هـمـیـن دلیل است که حضرت در اولین روزهاى حرکت خود به سمت کوفه , از تغییر اوضاع آن سـامـان با خبر شد, ولى از راهى که انتخاب کرده بود, باز نگشت هر بار که خبر شهادت یکى ازیارانش به دست مردم کوفه را دریافت مى کرد مى فرمود: ایشان به عهد خویش وفا نکردند و ما همچنان در انتظار انجام وظیفه ایم  .