در روزگار عیسی روح الله(ع)، سه مرد در راهی می شدند. فرا گنجی گران مایه رسیدند. گفتند یکی را بفرستیم تا ما را خوردنی آوَرَد. پس یکی را فرستادند تا طعامی آوَرَد. آن مرد برفت و طعام بخرید. گفت: مرا زهر در این طعام باید کردن تا ایشان بخورند و بمیرند و گنج به من بماند.


و آن دو گانه اتفاق کردند که چون این مرد باز آید و طعام بیاورد، او را بکشیم تا گنج،‏ ما دو کس را باشد. چون او طعام زهرآلود بیاورد، او را بکشتند و طعام بخوردند. هر دو بمردند و گنج همچنین بر جایگاه بماند.


عیسی از آن جا بگذشت. بدید. فرا حواریان گفت: اینک دنیا! نگرید که هر سه را چگونه هلاک کرد و از هر سه، باز مانده است. وای بر جویندگان دنیا از دنیا !


منبع:‏حدیث زندگی / 35.